چه زیباست دریای عشق تو در وجودم.موجهای احساس من در دریای عشق تو
بی قرار هستند . من در دریای عشق تو غرق شده ام.
عزیزم از عشق تو تمام زیبایی ها را احساس می کنم.چقدر دلنشین است
صدای رسیدن امواج به ساحل بی قرار عاشقی.عشق تو همدم و مونس لحظه هایم است.
ای بهترینم من در کنار قلب مهربانت عاشق ترینم و تا ابد دوستت دارم .طعم دریای عشق تو را چشیدم و در عمق وجودم احساس می کنم.
عشق تو برایم مانند دریای بی کران است.دریای بی انتهای عشق تو زیباست .
نمی گذارم عشقت لحظه ای در قلبم کمرنگ شود.
من همیشه لیلی عاشقت خواهم ماند...
دلم میخواهد
قایقی باشم در دریا
تا صدای موج هایش ارامشم را پس دهد
موج باشم در ساحل تا بی پروا خودم را به شنها تحمیل کنم
رها باشم مثل کبوتر
تا در اوج بیکران اسمان بدون دلواپسی پروازم را جشن بگیرم
اسمان باشم تا هر وقت دلم گرفت بی دلهره ببارم
دلم میخواهد ازدنیای خاکی فرسنگها فاصله بگیرم
از این زمین که خواهان اسارت من است
از دلبستگیهایم
من از دلواپسی سیرم جایی میخواهم تا قلبم را تسکین دهم
دلم میخواهد...................
بر هر نفست اشاره دارد رمضان / بر عشق و عطش نظاره دارد رمضان
در ظلمت بیکرانه ی شبهامان / دریا دریا ستاره دارد رمضان
رنگ دریا
گرچه رخسار مهر پیدا نیست * شام هجران همیشه یلدا نیست
تا که مجنون نگشته ای. خامی * هر دلی جای عشق لیلا نیست
موج باش و به رنگ دریا شو * موج دریا جدا ز دریا نیست
غایب از خویش بوده ای یک عمر * دل حریم حضور آیا نیست؟
دل به خورشید بسته ام . آیا * هر غروبی نشان فردا نیست؟
سروده :حسن یعقوبی
۱-در ساحل قلب ها این جای پای مهربانان است که می ماند وگرنه موج روزگار هر ردپایی را پاک می کند...
۲-ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند ... چه تلخ است قصه ی عادت کردن...
۳-مثل آتیش تو صحرا /یا که طوفان تو دریا /مثل ظلمت تو شب ها / جون به لب موندم و تنها
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
بنگار که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها می کوبد
بی شک به دلم شباهت عجیبی دارد
تصاویر ادامه مطلب فراموش نشه...
واسه داشتن دستات لحظه هام پر از بهونه است
دیدن صورت ماهت یه خیال عاشقونه است
تو با اون نگاه گرمت ، توی قلب من نشستی
تو یه احساس قشنگی تو خود آرزو هستی
تو یعنی اوج یه رویا ، بی نیاز از همه اما
من واست غرق نیازم ، لبریز از عشق و تمنا
وقتی قهر می کنی قلبم می کنه پا در میونی
قهر و آشتیات قشنگه تو که از ما بهترونی
تو نگات عاشقونست ، خیلی خیلی مهربونی
نه سیاهی ، نه سفیدی تو خود رنگین کمونی
زندگی زندان سخت کینه هاست ، من گریزانم از این زندان که نامش زندگیست ...!
***
اندکی عاشقانه تر زیر باران بمان ، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند
***
با چتر باشم یا بدون چتر فرقی نمی کند ، بدون تو خیس بارانم...!
***
عشق یعنی لحظه های التهاب * عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن * عشق یعنی در فراقش سوختن
***
بگیر این گل تو از من یادگاری * که تنها لایق این گل تو بودی
فراوان آمدند این گل بگیرند * ندادم چون عزیز من تو بودی
***
دردم از دیدار توست * دل فقط بیمار توست
شادی و عشق و امید * هدیه چشمان توست
به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی
اگر دریای دل آبیست تویی فانوس زیبایش * اگر آیینه یک دنیاست تویی مفهوم و معنایش
تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن * تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن * تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
تو یعنی یک کبوتر را ز تنهایی رها کردن * خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن *و یا در پاسخ یک لطف به روی غنچه خندیدن
اگر چه دوری از اینجا تو یعنی اوج زیبایی *کنارم هستی و هر شب به خوابم باز میایی
اگر هرگز نمی خوابند دو چشم سرخ و نمناکم * اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم
ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست * میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست
نباید زود می رفتی و از دل کوچ می کردی * افق ها منتظر ماندن که از این راه برگردی
اگر یک آسمان دل را به قسط عشق بردارم * میان عشق و زیبایی تو را من دوست می دارم
...
باز در کلبه ی عشق، عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک ، چشم مرا جاری کرد
مثل شقایق زندگى کن:کوتاه اما زیبا،مثل پرستو کوچ کن:فصلى اما هدفمند،مثل پروانه بمیر:دردناک اما...عاشق
در صفحه شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
محبت مثل یک سکه میمونه که اگه بیفته تو قلک قلب دیگه نمیشه درش اورد اگرم بخوای درش بیاری باید اونو بشکنی
جمله ی آخر شرح حال هر کسی باشه خیلی سخته خیلی...
تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟